نویسنده همچنان با خشم و غضبی مهارناپذیر فریاد میزد: «بله، شما آمدهاید تا انساندوستیتان را به رخ بکشید! شما جشن و شادی همه را برهم زدید. پیاله پیاله شامپاین نوشیدید و حتی لحظهای هم فکر نکردید این شامپاین برای کارمندی با ماهی ده روبل مواجب چقدر گران تمام میشود. به گمانم، شما از آن دسته مافوقهایی هستید که برای زنان زیردستان خود دندان تیز میکنند! تازه مطمئنم که رشوهبگیر هم هستید… بله، بله، بله!)