« و از روزگاران دور تا این زمان هزاران هزار انسان به دنیا آمده و رفتهاند، که شاید به شماره از سنگریزه های بیابان بیشتر باشند، و در میان این هزاران هزار نفر چه آدم های بودهاند، گروهی نامآور و گروهی بینام و گمنام. بعضی خوب و مهربان و بعضی شرور و خونریز و مردم ستیز.
عدهای مثل کوه پرقدرت و پایدار، عدهای مثل ببر دلیر و جنگاور. و چه خردمندان و هنروران و صنعتگرانی که در طی قرنها بهدنیا آمده و رفتهاند. حتی اقوام بی شماری در طول زمان آمده و رفتهاند و جز نام چیزی از آنها به جای نمانده است...»
«آنچه دیروز در عرصه وجود بوده امروز دیگر اثری از آن نیست. همه چیز در این دنیا متولد میشود و میمیرد. اما ستارگان جاودانی هستند، و ماه جاودانی است که به ستارهها و حرکتشان نگاه میکند، و خورشید جاودانی است که در پایان شبهای زمانه از خواب بیدار میشود، و زمین جاودانی است که در تاریکی و روشنایی پایدار میماند و جای خود را عوض نمیکند!»
«انسان در روی زمین فرصت بسیار کوتاهی دارد. تا چشم بههم بزنی عمر انسان پایان رسیده است. اما فکر ما جاودانی است و از انسانی به انسان دیگر منتقل میشود و سخن جاودانی است که از نسلی به نسل دیگر میرسد.»