هیچوقت غم و غصه ام را برای کسی نمیگفتم. نمیخواستم با درد دل کردن دیگران را ناراحت کنم. وانگهی نک و نال کردن فایدهای نداشت. در هنگام گرفتاری باید صبور بود تا کمکم راه چارهای پیدا شود.
هوای ملایم بهاری او را به شوق آورده بود. چنین هوائی برای خیالپردازی بسیار مناسب است. و هرکس با خیالپردازی میتواند از دست غمهای که درونش را می جود آسوده شود.
« و از روزگاران دور تا این زمان هزاران هزار انسان به دنیا آمده و رفتهاند، که شاید به شماره از سنگریزه های بیابان بیشتر باشند، و در میان این هزاران هزار نفر چه آدم های بودهاند، گروهی نامآور و گروهی بینام و گمنام. بعضی خوب و مهربان و بعضی شرور و خونریز و مردم ستیز.
عدهای مثل کوه پرقدرت و پایدار، عدهای مثل ببر دلیر و جنگاور. و چه خردمندان و
از شر مردم بد کسی نمیتواند در امان باشد این بی وجدان را میدانی چه کسی میتوانست ادب کند و سرجایش بنشاند. کسی مثل ارباب یا یک قائم مقام عالی رتبه والا او از کسی ترس ندارد-گرگ حمله کردن را خوب بلد است.
حکایتی قدیمی از صحرا، از مردی سخن میگوید که میخواست واحه خود را به قصد واحه دیگری ترک کند. مرد شروع کرد به بار کردن شترش. ابتدا قالیچه هایش را روی حیوان انباشت، سپس لوازم آشپزی و جامه دان ها را. حیوان با متانت همه را پذیرفت. در همان حال که میخواستند حرکت کنند، مرد به یاد پر آبی زیبایی افتاد که پدرش به او داده بود. پر را یافت و آن را بر پشت شتر گذاشت. با این کار، حیوان در زیر بار به زانو درآمد و جان سپرد.
مرد با خود فکر کرد: «شتر من حتی طاقت وزن یک پر را نداشت.»
گهگاه درمورد دیگران چنین فکر میکنیم، بدون اینکه تأمل کنیم شوخی کوچک ما ممکن است قطره ای باشد که جام غمهای او را لبریز میکند.
« بسیاری از مردم از شاد بودن وحشت دارند. چنین مردمی رضایت از زندگی را در عوض کردن چند عادت و به فراموشی سپردن معنای هویت میبینند.
« اغلب، رویدادهای مساعد ما را آزرده خاطر میکند و ما از آنها بهره نمیگیریم، زیرا گمان میکنیم با پذیرفتن آن ها، مدیون خدا میشویم.
« می اندیشیم: همان بهتر که جام شادی را سر نکشیم، زیرا وقتی که جام تهی شد، رنج بسیار خواهیم دید.
«بدون ترس از خرد شدن، بزرگ بودن معنا ندارد بدون ترس از گریه، نمیتوانیم بخندیم.»
همیشه سعی نکن که منطقی باشی. سنت پل گفته است: «خرد جهان به چشم خداوند سفاهتی بیش نیست.» منطقی بودن یعنی این که هرروز کراواتی بزنی که به جورابهایت بیاید. یعنی اینکه فردا همان عقاید امروز را داشته باشی. پس گردش زمین را چه میگویی؟ تا زمانی که باعث زیان دیگری نمیشوی، هرازگاهی عقایدت را عوض کن. بدون پیچیده کردن اوضاع، خودت را با تناقضاتی مواجه کن.
این حق توست. مهم نیست که دیگران چطور فکر میکنند. هرکاری هم که بکنی، آن بلاخره خیالاتی به هم میبافند. لذت شگفتزده کردن خود را کشف کن.
سنت پل گفته است: « خدواند موضوعات احمقانهای را برای متحیر کردن مردمان خردمند برگزیده است. »